**** باز انتشار مقاله از آدیوخ آذربایجانلی ****
اختصاصی سایت متحد: ساوالان اتگی.اتاقی کوچک، انتهای خانه ای خشت و گلی،فرش های دست بافت.، سه تار قدیمی آویزان شده از روی دیوار، میخ کوچک روی دیوار، تصویر سمبل آذربایجان، تراختور.آدیوخ و تنهایی.
بوی نان تازه، پنیر محلی و سبزیهای چیده شده از باغچه ننه باجی ، غروب و یک عصرانه کاملا آذربایجانی.
چقدر خوب .
حس غریب، تراختور، آذربایجان.سهندقدمهای پپاده و یک صد هزار نفرعاشق. پرچمهای قرمزو گه گاه راه راه قرمز و سفید.فریاد. فریاد خفته در گلو.یاشاسین آذربایجان یا شاسین تراختور.
هیجان ، حس بودن ، هویت و چه زیباست تکرار وقتی با زبان مادریم توام است.تکرار و باز تکرار.تکرار باورها و...
درکنار هم ، صفا ، صمیمیت ، یکدلی ، یکرنگی و تحمل رنجها و باز هم عیبی یوخ.
آدیوخ و عصای شکسته ، شانه های خسته ، دل آشفته ، اما چشمان بینا که زیبایی ها را می بیند.
پایان یک روز ،غروب غم انگیز ، تراختور پیروز ، و باز پای پیاده، انتهای راه ساوالان اتگی.
دوباره یک روز خوب. سواره . همه و همه.تهران ، آزادی .
آمدیم برای تشویق تراختور،( از اینجا وصف حال تهران و تهرانین است – اگر اغراق شده از همه عذر خواهی می کنم خصوصا تهرانیهای عزیز)چشمان خواب آلود ،هوای آلوده ، آدمهای دل مرده ، نگاه های با مسمی اما بی معنی. دورنگی ، غل و غش.خیابان های بزرگ و گاها تمیز ، راننده های عصبی، زبان فارسی ، لهجه زیبای من ، زبان ترکی من ،آق بایراق، پارچه نوشته های سفید ، لباس های سفید، درب ورودی آزادی، سکوهای مملو از سفید پوشان. چشمان از حدقه بیرون رفته قرمز پوشان، و باز یاشاسین. آری ، یاشاسین آذربایجان .یاشاسین تراختور.تلویزیون. جواد خیابانی. حس آذربایجانی او. هوادار تراختور و باز سانسور.عیبی یوخ. دستان مرتب ، صدای پر صلابت ، ترانه بودن ، آزادی در آزادی.
باهم، برای هم. برای من. برای تو.آذربایجان .تراختور.کبوتر.آزادی.پرواز پرنده ها و...
غروب ، شاد و خندان ، آدیوخ و ... سواره ، عصای شکسته ، شانه های خسته اما یک دنیا غرور.
تراختور برنده. تراختورچیان بیشمار ، ترانه های کودکی زبان مادری.و چه زیباست تکرار ، زمانیکه خوشایند باشد.
یک قلب پر از احساس، آذربایجان( سرزمین صلح و صفا ، سرزمین خوبیها)، آذربایجانلی( صادق صاف مثل چشمه زلال)،آرامش و امید به روزی دیگر.
آدی یوخ آذربایجانلی