دشمنزادهای که در اسپانیا تشویق شد و سرداری که در تبریز فحش خورد!
رسول بهروش
1)
اتفاقات رخ داده برای کریم باقری و علی دایی در ورزشگاه یادگار امام
تبریز، طی روزهای اخیر محل بحث و جدلهای فراوانی بوده است. این اولین بار
نیست که سوءرفتار هواداران فوتبال در ایران، دردسر و ناراحتی درست میکند،
اما بیگمان وقایع اخیر تبریز، از جمله دردناکترین تجربههای پرخاشگری
تماشاگران در میادین ورزشی است؛ چه اینکه کمتر کسی حدس میزد قهرمانان
آذری ایران زمین، در دیار خودشان اینچنین مورد هتاکی قرار بگیرند و با
چشمانی اشکآلود، بغضی سوزناک و سینهای پرفریاد ورزشگاه را ترک کنند.
کریم باقری از اینیاستا غریبهتر است؟!
2)
یکشنبه شب اتفاق جالبی در ورزشگاه ویسنتهکالدرون مادرید رخ داد که در
نوع خودش میتواند برای هواداران فوتبال ایران تاملبرانگیز باشد. وقتی در
آخرین دقایق دیدار همیشه حساس و جنجالی بارسلونا و اتلتیکو مادرید، پپ
گواردیولا تصمیم گرفت آندرس اینیاستا را با خاویر ماسکرانو عوض کند، شاید
هیچکدام از میلیونها تماشاچی این رقابت در سراسر جهان باور نمیکردند
طرفداران میزبان- که در آستانه تحمل یک باخت خانگی بعد از چهار سال در
برابر بارسا بودند- سرپا بایستند و ستاره بلوگرانا را با تشویقهای
بیامانشان مورد ستایش قرار بدهند، اما این حادثه رخ داد. حمایت
مادریدیها از سوپراستار بارسلونا که به پاسداشت به ثمر رساندن گل قهرمانی
ماتادورها در فینال جام جهانی صورت میگرفت، به ویژه وقتی ارزشمندتر جلوه
میکند که به تاریخ هزار بار خوانده شده سیاسی- اجتماعی اسپانیا رجوع کنیم
و اختلافات دیرینه کاتالانها و مادریدیها را مورد توجه قرار بدهیم. بله؛
این یک «دشمنزاده» متعصب بود که در سرزمین قاتلان پدرانش قدردانی میشد و
پارادوکسی مصیبتبار برای فوتبالیهای ایران رقم میزد؛ آنان که چندی قبل
به تاراج رفتن آبرو و اعتبار دو سرباز ملی را به چشم میدیدند و چه طعنه
تلخی که این فاجعه اتفاقا در زادبوم دایی و باقری رخ داد!
3)
تبریزیها ظاهرا دل پری دارند. این را میشود با اندکی اندیشیدن در وقایع
دو فصل اخیر فوتبال ایران دریافت. واکنش دیگران به این موضوع اما، چه باید
باشد؟ آیا باید مقابل آن دسته از آذریهایی که «اعتراض» دارند گارد بگیریم
و در محکوم کردنشان گوی سبقت را از هم برباییم؟ آیا باید در قالب «دانای
کل» فرو برویم و پرچم شعار و موعظه را بالا ببریم؟ یا راهحل بهتر، دعوت
همگانی است به مدارا و تدبیردوباره؟ ما امروز کجای تاریخ پرفراز و نشیب
ایران ایستادهایم که مجبوریم علیه هم شعار بدهیم و یکدیگر را محکوم کنیم؟
چگونه امروز برخی از مردمان سرزمینی که در گذشتهای نه چندان دور، پایتخت
ایران بود، از در دلآزردگی درآمدهاند و کار شکوه و گلایه را تا آنجا پیش
میبرند که حتی فرزندان خودشان را به جرم خدمتگزاری در گوشهای دیگر از
این خاک، مورد ملامت قرار میدهند؟ پاسخ این پرسشها شاید، در حوزه
مطالعات تاریخی و جامعهشناختی یافتنی باشد، اما اصطکاکهای قومیتی در
ایران، هرچه باشد بیتردید وخیمتر از تنشهای تاریخی اسپانیاییها با هم
نیست.
بزرگترین
گناه ناخواسته ما اینجا، شاید این باشد که از سر نادانی و شاید تحت تاثیر
سیاستگذاریهای سودجویانه عوامل استعمار و استبداد، برای هم جوک ساختیم و
پشت قومهای دیگر بدگویی کردیم. با این وجود اما، همهمان در روزهای سخت
همیشه در یک جبهه و کنار هم بودیم؛ یا در برابر دیکتاتور زورگو و بدسگال
داخلی که اسناد دموکراسیخواهی شرافتمندانه و جسورانه آذریها برای ایران
هنوز بر درودیوار خانه مشروطه تبریز میدرخشد و یا در مقابل خصم فرصتطلب
بیگانه، که حفظ تمامیت ارضی این کشور بدون آبیاری خاک خرمشهر و آبادان و
مسجد سلیمان با خون ترکها و کردها و بلوچها و فارسها امکان نداشت. ما
که همیشه در کنار هم بودیم و هنوز همسنگریم، گاهی چنین نامهربانانه به
یکدیگر میتازیم، در حالی که اسپانیاییها امروز به خاطر منافع ملیشان،
از خون اجدادشان گذشتهاند و برای سرباز پرچمشان هورا میکشند!
4)
فوتبال باید نزدیککننده قلبها، روحها، فرهنگها، قومها و ملتها به هم
باشد، نه بهانهای خوشرنگ و لعاب برای اختلاف و جدایی. وقتی یک توپ چرمی
سفید، مردم سرزمینی را که خون همدیگر را مباح میدانستند و از بیم ژنرال
دیکتاتورشان ساز جدایی کوک میکردند، چنین به هم نزدیک کرده، ما که
قرنهاست همبغض و هماندوهیم چرا باید از آن، عاملی برای تاختن بر مردانی
بسازیم که هریک بیش از یک دهه برای اعتبار نام «ایران» جنگیدهاند؟